کد مطلب:227888 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

می آیم ای دریای نور
باز كبوتر دلم به سویش پر می كشد و بهانه ی دیدار رضا علیه السلام دارد. دلم در وادی گنبد طلاییش چرخ می زند و با زبان دل می سراید ای یار محبوبم، ای كعبه ی عشق، ای قبله گاه من، ای راز هستی و ای غریب آشنا! از روی نیاز به سویت می آیم، برای گفتگو نمی آیم، برای شستشو می آیم؛ شستشوی دیده و دل. می آیم تا گرد و غبار بزدایم و از هزاران



[ صفحه 159]



هزار حرف های ناگفته و رازهای پنهانم بگویم. می آیم تا مثنوی هجران به پایان برم، می آیم تا روضه ی رضوان به یاد می آورم، می آیم تا در صحن و سرایت فارغ از رنج ها و محنت ها دمی بیاسایم.

دست نیازم را به سوی تو دراز می كنم و می گویم، ای امید ناامیدان و ای دوای دردمندان! به دنبال جرعه های ناب معرفت، تو را می جویم و اشك هایم، گواهی بر دل سوخته ام و آتش اشتیاقم است.

ای گل همیشه بهار! با وجود تو، خزان دل ها بهار می شود. دلم هوای دیدار آن گل بهاری را دارد. می آیم تا سنگفرش ها، در و دیوارها و رواق هایت شاهد سجده ی شكر و نماز و نیازم باشند. گام هایم را با یاد تو برمی دارم و شتابان به سویت می آیم. اما چه غافلم كه تو در كنار منی و سایه ات همواره بر سرم چتر مهر گسترانیده است و من تنها آنگاه كه به دام غم گرفتارم، تو را می خوانم و به سویت می آیم.

باید این فاصله ها رخت بربندد و بین من و تو فاصله ای نباشد؛ همواره نگاه پر مهرت را بر تار پود وجودم احساس كنم و دیگر نغمه ی نیاز و زمزمه ی وصل نسرایم. آری؛ زین پس تو را در خانه ی دل می جویم و با اشك، فاصله های طولانی را به حداقل خواهم رساند.



[ صفحه 160]